نام کتاب: بیست داستان برگزیده
مردی که اول از همه صحبت را شروع کرد به زن بلوند دوم جواب داد: او فقط میخواهد همه با هم دوست باشیم، تو نمی خواهی همه دوست
باشیم؟
زن بلوند دومی جواب داد: نه، نه با تو
مرد گفت: آن زن فقط یک آتشی مزاج است، یک آتشی مزاج کوچک دائمی
زن بلوند دوم به زن اول و سه زن درشت نگاه کرد و سرش را تکان داد، و گفت: خدا لعنتتون کند امل ها.
الیس دوباره شروع به خندیدن کرد و این بار از سر تا پا لرزشش ادامه یافت
آشپز: هیچ چیز مسخره نیست، شما همه میخندید ولی هیچ چیز مضحکی وجود ندارد، شما دوتا جوان، مقصدتان کجاست؟
تام از آشپز پرسید: شما خودتان کجا می روید؟
آشپز: من می خواهم به شهر کادیلاک بروم، تا به حال آن جا بوده ای؟ خواهر من آن جا زندگی میکند.|
مردی که شلوار چرم گوزن پوشیده بود گفت: او خودش یک خواهر
است. ..!
آشپز: نمی توانی از حرف زدن به این سبک دست برداری؟ نمی توانیم همه ما با ادب صحبت کنیم؟

صفحه 111 از 319