تام به مسئول بار: این پاچه های گوشت لعنتی تو مزه و بوی گندی دارند، و هر آن چه که در دهان داشت روی زمین تف کرد. مسئول بار چیزی نگفت، مرد تازه وارد هم ویسکی چاودارش را نوشید و صورت حسابش را پرداخت کرد و بدون این که چیزی بگوید، آن جا را ترک کرد.
مسئول بار به تام: تو خودت بوی گند میدهی، تمام شما ولگردها بوگند می دهید.
تامی به من: اون میگه ما ولگردیم من: گوش کن، بگذار از این خراب شده برویم. مسئول بار: شما ولگردها بهتره گورتون را از این جا گم کنید. من: ما گفتیم که داریم میریم بیرون، این ایده ها بود نه تو تام به مسئول بار: ما بر می گردیم مسئول بار: نه، بر نخواهید گشت. تام چرخید و به من گفت: بهش بگو اشتباه میکند. من به تام: بیا بریم بیرون هوا خوب و تاریک بود. تام: این جا دیگه چه جای جهنمی بود؟ من نمیدونم. بزن بریم پایین طرف ایستگاه
ما از یک طرف این شهر وارد شدیم و داشتیم از طرف دیگرش از آن خارج می شدیم. شهر بوی پوست های خام با پشم و مازوی دباغی میداد
مسئول بار به تام: تو خودت بوی گند میدهی، تمام شما ولگردها بوگند می دهید.
تامی به من: اون میگه ما ولگردیم من: گوش کن، بگذار از این خراب شده برویم. مسئول بار: شما ولگردها بهتره گورتون را از این جا گم کنید. من: ما گفتیم که داریم میریم بیرون، این ایده ها بود نه تو تام به مسئول بار: ما بر می گردیم مسئول بار: نه، بر نخواهید گشت. تام چرخید و به من گفت: بهش بگو اشتباه میکند. من به تام: بیا بریم بیرون هوا خوب و تاریک بود. تام: این جا دیگه چه جای جهنمی بود؟ من نمیدونم. بزن بریم پایین طرف ایستگاه
ما از یک طرف این شهر وارد شدیم و داشتیم از طرف دیگرش از آن خارج می شدیم. شهر بوی پوست های خام با پشم و مازوی دباغی میداد