ماگرودر.»
بیچ گفت: «اشنایتر حضور ندارد.» کجاست؟» بیمارستان. طبق معمول سنگ کلیه؛ الان آنجا بودم.»
هاتلی بیچ سومین عضو دادگاه بود. به واسطه امراض مختلفی چون بواسیر، سردردهای کهنه و نقرس دائما به بیمارستان مراجعه می کرد. ?? سال داشت و جوانترین عضو آن گروه سه نفره به شمار می رفت. دوره محکومیتش هنوز ? سال دیگر ادامه داشت. تصورش این بود، یعنی در واقع پذیرفته بود که دیگر روی آزادی را نخواهد دید و در حبس خواهد مرد. قبلا قاضی فدرال در شرق تکزاس بود؛ یک آدم محافظه کار و خسیس، که تقریبا تمام تورات و انجیل را از حفظ داشت و در جریان محاکمات دائما می خواند. دارای جاه طلبی های سیاسی بود. خانواده خوبی داشت. خانواده همسرش در کار نفت بودند و این قاضی فدرال از این راه حسابی لفت و لیس کرده بود. به نوشیدن الکل عادت داشت، اما کسی نمی دانست؛ تا این که بالاخره در پارک ملی پلواستون، در حال مستی با اتومبیل دو نفر را که برای گردش آمده بودند زیر گرفت. هر دو جابه جا مردند. اتومبیل متعلق به دختر جوان، زیبا و مجردی بود که در لحظه تصادف در اتومبیل حضور داشت. دخترک را مست و لایعقل روی صندلی جلو یافتند، آنقدر مست، که نمی توانست راه برود.
بیچ به ?? سال زندان محکوم شد.
جوروی اسپایسر، فین یاربر و هاتلی بیچ. دادگاه مقدماتی شمال فلوریدا در زندان ترامبل، شهرتی همپایه این برادران داشت، زندانی بدون حفاظ، بدون نرده، بدون برج نگهبانی و حتی سیم خاردار. اگر وقت داشتید بد نبود که مدتی هم به شیوه فدرال زندگی می کردید، در جایی مانند زندان ترامبل.
اسپایسر از بیچ پرسید: «باز هم باید رأی غیابی صادر کنیم؟»
نه، بگذاریم برای هفته بعد.»
ماگرودر از وسط جمعیت فریاد زد، «من اعتراض دارم، چرا هفته بعد؟» اسپایسر گفت: «چقدر بد است که تو اعتراض داری. می ماند برای هفته بعد.»