نام کتاب: برادران
با وجود این، سقط جنین چیزی نبود که موجب هراسش شود، دستکم در آن لحظه؛ بیشتر نگران سی.آی.ا بود که داشت در زندگی گذشته اش تجسس میکرد. پرسید: «درباره گرین تری چه می گویید؟» تدی دست راستش را تکان داد، گویی جای نگرانی نبود. این قضیه مال ?? سال پیش است. دلائل روشنی وجود نداشت، شواهد دندانگیری به دست نیامد. شریک شما ورشکست شد و همه چیز را به گردن گرفت، هیأت منصفه هم کوتاه آمد، و او دوباره سرپایش ایستاد. مشکلی نیست. این جور چیزها نمی تواند مشکل ایجاد کند. ولی اساسا، آقای لیک، ما مجبوریم همه چیز را در نظر بگریم، کوچکترین مسئله را؛ قبل از این که بپرسم باید دورخیز کرده باشیم؛ پرش در آخرین لحظه غیر ممکن است. مطمئن باشید که مطبوعات فرصت کافی نخواهند داشت که این کثافت را هم بزنند.» من مجرد هستم. در این مملکت ما فقط یکبار رییس جمهور بدون همسر داشتیم.» شما در واقع یک مرد بیوه هستید، همسر بانویی محترم بودید، زنی که هم در واشنگتن و هم در آریزونا مورد احترام فراوان بود. مجرد بودن شما اصلا قابل طرح نیست، به من اطمینان کنید.» پس چه چیز شما را نگران می کند؟» | هیچ چیز، آقای لیک. هیچ چیز. شما یک کاندیدای استوار و محکم هستید، مردم به شما رأی می دهند. گرفتاری و هراس دست ماست، خودمان درست میکنیم و سودش را هم می بریم، پول جمع میکنیم.» لیک دوباره برخاست و ایستاد. دست به مویش کشید، چانه اش را چنگ زد، سعی کرد ذهنش را آرام کند. گفت: «من سئوالهای زیادی دارم.» شاید من بتوانم به بعضی از آنها پاسخ بدهم. فردا بیایید بیشتر صحبت کنیم. همین ساعت، همین جا. در این مورد خوب فکر کنید، آقای لیک. ما در زمانی بسیار بحرانی زندگی میکنیم، وقت محدود است؛ ولی من خودم عقیده دارم که آدم قبل از این که تصمیمی بگیرد باید بیست و چهار ساعت فرصت

صفحه 33 از 424