همان فروشگاهی آمده بود که کلاه گیس ت. کارل را زیر خروارها پوشاک دست دوم یافته بودند. این ها را ت. کارل به عنوان هدیه کریسمس به دوستانش تقدیم کرده بود. با این کار موفق شده بود شغل منشی رسمی دادگاه را برای خود حفظ کند.
تازه واردها قدم بر کف موزاییک سالن گذاشتند و از میان حضار گذشتند. حاضران چندان توجهی نکردند، سکوتی برقرار نشد، فقط چند نفر صحبت خود را قطع کردند، دو سه نفر هم متلکی پراندند. سه مرد با وقاری شاهانه عبور کردند. زیورهایی به عنوان نشان روی ردایشان دیده می شد. پشت میز درازی نشستند، نزدیک ت. کارل، اما نه خیلی نزدیک. چشم به جمع حاضران دوختند. با ورود ایشان جلسه هفتگی، رسما آغاز می شد. آن که کوتاه قد و چاق بود در وسط نشست. نامش جو روی اسپایسر بود. به عنوان رییس و قاضی دادگاه، رأی خود را معمولا به صورت غیابی صادر می کرد. قاضی اسپایسر قبلا رییس دادگاه بخش کوچکی در ایالت میسی سی پی بود. مردم ناحیه و همشهریان رأی داده، انتخابش کرده بودند در یک انتخابات منصفانه، تا آن که مقامات فدرال اتهام هایی وارد کردند، سخن از ارتباطش با قمارخانه شرایبرز به میان آوردند، و سوء استفاده های کلانی را به او نسبت دادند. به دنبال این واقعه از شغل خود معلق شد.
اسپایسر گفت: «لطفأ بنشینید.» اما کسی نایستاده بود که بنشیند. قاضیها صندلی تاشو را جا به جا کردند و دامن ردای خود را با وسواس زیادی مرتب نمودند. دستیاری هم که ناظر دادگاه بود کنارشان ایستاد. از حاضران کسی به او توجهی نداشت. نگهبانی با یونیفرم پشت سرش حضور داشت. با توافق مقامات زندان، برادران هفته ای یکبار جلسه داشتند. شایعات را می شنیدند، در مشاجرات و منازعات دخالت می کردند، میان زندانیان مبارزات کوچکی ترتیب می دادند، و به طور کلی خود را به عنوان عامل تعادل و موازنه، میان زندانیان به اثبات رسانده بودند.
اسپایسر نگاهی به فهرست پرونده ها، که توسط ت. کارل با خطی خوش، پاک و پاکیزه روی کاغذ نوشته شده بود، انداخت و گفت: «دادگاه کار خود را