نام کتاب: برادران
خود خواهید گفت که ارتش ما چقدر ضعیف و درمانده است. تأكید خواهید کرد که بودجه نظامی کشور باید دو برابر شود.» دو برابر؟» عملی است، نیست؟ من قول می دهم. البته باید متذکر شوم که این مقدار در عرض چهار سال زمامداری شما اضافه خواهد شد، یکمرتبه که نمی شود.» اما چرا؟ من قبول دارم که بودجه ارتش باید زیاد شود، ولی در برابر، کمی افراط نیست؟» نه وقتی که با جنگ بزرگی روبرو هستیم، آقای لیک. خیلی وحشتناک، از آن نوع در اتاق های خود می نشینیم و هزاران موشک توماهاوک را با فشار یک دکمه رها می کنیم. هر یک از این موشک ها با کلاهک هایشان یک میلیون دلار خرج دارد. لعنتی، سال گذشته بعد از کنفرانس بالکان کلاهک ها را از بین بردیم. به قدر کافی هم سرباز، ملاح و خلبان نداریم، آقای لیک. شما بهتر از من می دانید. ارتش هزاران تن پول نقد نیاز دارد تا بتواند مردان جوان تازه نفس را تربیت کند. همه چیز کم داریم، سرباز، موشک، تانک، هواپیما، نفربر. چنکوف همین الان مشغول ساختن است و ما غفلت کرده ایم و هنوز هم میکنیم. تولیدات نظامی را کم کرده ایم. و حالا هم اگر بخواهیم کاغذبازی کنیم و گرفتار کارهای اداری شویم. مرده ایم، در یک چشم به هم زدن.» صدای تدی بسیار بلند شده بود، حتی کمی هم خشمگین به نظر می رسید و هنگامی که سخن را با عبارت «در یک چشم به هم زدن» تمام کرد، آرون لیک لرزش زمین را از انفجار بمب ها حس می کرد. پرسید: «پولش را از کجا می آورید؟» برای چه؟ » برای ارتش.» تدی از روی ناشکیبایی خرناسی کشید و گفت: «از همانجا که همیشه می آوریم. آیا نیازی هست که باز به شما بگویم، آقا، که ما اضافه بودجه داریم؟» «ما مشغول برنامه ریزی برای این اضافه بودجه هستیم.»

صفحه 28 از 424