نام کتاب: برادران
تدى لحنش را عوض کرد و ادامه داد: «باعث تأسف است. کنگره یک تشکیلات بدون مسئولیت است، ولی در میان نمایندگان کنگره ما آدم های خیلی خوبی هم داریم.» مجبور نیستید این چیزها را به من بگویید.» | البته قصد من تعارف نیست؛ به هر حال، عرصه ما اکنون پر از دلقک است. دو هفته پیش ما بازیگران دیگری داشتیم، در خط مقدم که جلوتر از همه می دویدند. حالا دارند به سوی هم سنگ می اندازند، به روی هم چاقو می کشند و میگویند به خاطر منافع چهل و چهارمین ایالت. چقدر احمقند.» تدی لختی درنگ کرد، چهره در هم کشید، سعی کرد با تکان دادن پاها، درد را براند. «دیگر وقت تغییرات است. به یک چهره جدید نیاز داریم، آقای لیک. و فکر می کنیم که این چهره جدید شما هستید.» اولین عکس العمل لیک قرار بود یک خنده بلند باشد، اما به لبخندی اکتفا کرد. بعد به سرفه افتاد. سعی کرد خود را آرام کند. گفت: «به نظرم دارید شوخی می کنید.» تدی با وقار و قدرت تمام گفت: «نه آقای لیک، شوخی نمی کنم.» آرون لیک شک نداشت که قدم به یک دام گذاشته است. سینه اش را باز هم صاف کرد و کار آرام کردن خود را به پایان رساند. گفت: «بسیار خوب، گوش می کنم.» موضوع خیلی ساده است. در واقع همین سادگی است که آن را زیبا می کند. برای ثبت نام در کنوانسیون نیوهمپشایر دیگر خیلی دیر است، اما این اصلا مهم نیست. بگذارید دیگران حرفهای خود را بزنند و اگر می خواهند کاندید شوند. صبر می کنیم تا کنوانسیون تمام شود. بعد ما اعلام می کنیم، به همه، که شما هم کاندیدای ریاست جمهوری هستید. خیلی ها ممکن است سئوال کنند که این آرون لیک لعنتی دیگر کیست، یکمرتبه از کجا آمده؟ و این سئوال خیلی خوب است. همان چیزی است که ما می خواهیم. بعد مردم به زودی همه چیز را خودشان پیدا می کنند. سکوی شما اساسا یک تخته پرش بیشتر ندارد. و آن هزینه ارتش است. کار مهم شما این است که فقط به ارتش فکر کنید. شما، شما در واقع طالع بین ما هستید، با پیش بینی های تیره و تاریک

صفحه 27 از 424