نام کتاب: برادران
هیچ چیز را از قلم نمی انداخت. «تصور میکنم اول به جمهوری های بالتیک خواهد تاخت، دولت های استونی، لیتوانی و لاتویا را سرنگون خواهد کرد، و بعد به سراغ بلوک شرق سابق خواهد رفت با کمک کمونیستها.» نماینده کنگره ساکت بود و به نقشه روسیه نگاه می کرد. تحلیل تدی کاملا دقیق و منطقی بود. الیک پرسید، «چینی ها چه می گویند؟» اما تدی هنوز کارش با اروپای شرقی تمام نشده بود. دوباره دکمه را فشرد، نقشه عوض شد. «این همان جایی است که ما را غرق خواهد کرد.» لهستان؟» «بله. همیشه از همین جا شروع شده. لهستان اکنون به عضویت ناتو در آمده، به یک دلیل خیلی واضح. خودت خوب می دانی، لهستان را به عضویت ناتو پذیرفتیم که ما و اروپا را حفظ کند. چنکوف متحدان سابق روسیه را مسلح می کند، چشمان مشتاق خود را به غرب دوخته. همان کاری که هیتلر کرد، منتهی او به شرق توجه داشت.» لهستان به چه درد چنکوف می خورد؟» به چه درد هیتلر می خورد؟ لهستان میان او و روسیه قرار داشت. از لهستانی ها متنفر بود، و آماده بود جنگ را شروع کند. چنکوف دلش به حال لهستان نسوخته، فقط می خواهد آن را کنترل کند. هدف اصلیش این است که ناتو را نابود کند.» یعنی جنگ سوم؟ آیا چنکوف چنین خطری را می پذیرد؟» دکمه ها فشرده شد. دیوار به حالت اول بازگشت. نور زیاد شد. برنامه نمایشی به پایان رسید. حالا نوبت صحبت های مهم تری بود. تیری از درد در پای تدی پیچید، لختی سکوت کرد و چهره در هم کشید. گفت: «نمی توانم به این سئوال پاسخ دهم. چه بگویم؟ ما خیلی چیزها می دانیم، اما نمی توانیم حدس بزنیم که این مرد چه فکر می کند. خیلی آرام قدم بر می دارد. افراد خود را در پست های مورد نظر می گمارد، زمینه را آماده میکند. میدانی، جنگ سوم چندان هم دور از انتظار نیست.» |

صفحه 24 از 424