نام کتاب: برادران
دوستانه ای با بعضی از گانگسترها دارد، یکی از آنها اخیر کارخانه ای در مالزی خریده که تفنگ های دورزن می سازد. نقشه کامل و استادانه ای است. چنكوف خیلی باهوش است، در واقع باید بگویم تیزهوش است، احتمالا نابغه.» تدی مینارد هم خود یک نابغه بود، و اگر این عنوان را به شخص دیگر می داد، آدمی مانند لیک حتما باور می کرد. «پس چه کسی بازی را می برد؟» | تدی سئوال او را نشنیده گرفت، چون آمادگی جواب گفتن نداشت. «اینجا شهر ولودهاست. پانصد مایلی شرق مسكو. هفته پیش ما ردپای ?? وتروف و یک انبار بزرگ را کشف کردیم. همانطور که می دانی، وتروف..» «موشکی است مثل توماهاوک کروز، اما دو فوت بلندتر.» کاملا درست است. در سه ماه گذشته موشک های زیادی به این شهر وارد شده، با این ?? تا، تعدادشان حالا به ??? رسیده. اینجا هم ریبینسک است، جنوب غربی ولونگا. می بینی؟» به خاطر انبارهای پلوتونیومش معروف است.» بله، هزارها کیلو. آنقدر که برای ساختن ده هزار کلاهک اتمی کافی است. چنکوف? گولتسین و افرادشان منطقه را کاملا در کنترل خود گرفته اند.» کنترل؟»| بله، از طریق تارهای عنکبوتی گانگسترهای محلی و واحدهای ارتش منطقه. چنکوف در این محل برای خود آدم هایی دارد.»| « آدمها؟ برای چه کار؟ چه می کنند این آدمها؟» | تدی دکمه را فشار داد و دیوار پاک شد. ولی نور اتاق هم چنان کم بود. بنابراین وقتی تدی از آن سوی میز دراز حرف می زد، گویی سایه ای حرف می زند. «آقای لیک، مقدمات کودتا دارد فراهم می شود، ضربه های بزرگی در راه است، هراس های بزرگ دارند نزدیک می شوند. ارکان جامعه و فرهنگ روسیه دارد درهم می ریزد. دیگر چیزی به سقوط نمانده. دموکراسی جز یک شوخی احمقانه چیز دیگری نیست. سرمایه داری به یک کابوس تبدیل شده. تصور ما

صفحه 22 از 424