از واشنگتن دل بکند. پایتخت را دوست داشت، دلش نمی خواست از آن دور بماند، به جرج تاون علاقمند بود، علاقه ای عاشقانه. از شهر شلوغ و پرجمعیت خوشش می آمد، ولی مایل بود گمنام بماند. زندگی شهری را می پرستید. رستوران های خوب، کتابفروشی های بزرگ و بارهایی که قهوه اسپرسوهم داشتند. تئاتر و موسیقی جزو زندگیش بود. در زمان حیات زنش، مرتبا با هم به مرکز فرهنگی کندی می رفتند، کوچکترین برنامه ها را نیز از دست نمی دادند.
در هیل او را به عنوان نماینده ای روشنفکر و پرکار می شناختند. کسی که با دیگران فرق داشت - کاملا با وقار، وفادار، منصف، محتاط، با وجدان و بیگذشت در برابر خطا بود. از آنجا که حوزه نمایندگی او مرکز اجرای چهار قرارداد دفاعی بود، به عنوان متخصص بزرگ سلاحهای جدید و تئوری های دفاعی و آمادگی نظامی شناخته می شد. از این رو در کنگره آمریکا اعتبار مهمی داشت، رییس کمیسیون نیروهای مسلح بود، و به آن قابلیت رسیده بود که بتواند با تدی مینارد آشنا شود.
تدی بار دیگر دکمه را فشرد، چهره لیک روی پرده ظاهر شد. تدی، با سابقه ای ?? ساله، استاد بزرگ جنگ های جاسوسی، آدمی بود که به ندرت مسئله ای سر دلش سنگینی می کرد. از آن آدمهایی بود که ماجراجویی های زیاد کرده بود و حوادث فراوان دیده بود؛ گلوله ها خورده بود؛ زیر پل ها پنهان شده بود؛ به کوهستان های پربرف یخ زده بود؛ دو جاسوس چک را مسموم کرده بود؛ در بن خائنی را با هفت تیر کشته بود؛ ? زبان را به خوبی آموخته بود؛ در جنگ سرد قهرمانی ها کرده بود؛ سعی کرده بود از بروز مجدد آن جلوگیری کند؛ لباس غواصی پوشیده بود، زیر آب رفته بود، و به بدنه یک کشتی ناشناس بمب آویزان کرده بود؛ در تغییر چهره استاد شده بود؛ به اندازه ده مأمور ورزیده حادثه دیده بود، و این بار با نگاه کردن به چهره آرون لیک نماینده کنگره ایالات متحده، احساس میکرد چیزی سر دلش سنگینی می کند.
تدی? یعنی سی.آیا می خواست کار بی سابقه ای بکند، کاری که سازمان هرگز نکرده بود.
کار خود را آغاز کرده بودند، یکصد سناتور، پنجاه فرماندار، چهارصد و