رییس کل سی.آی.ا تنها نشسته بود و خیره به پرده بزرگی که عکس آرون لیک، نماینده کنگره روی آن نقش بسته بود، نگاه می کرد. این عکس اخیرا گرفته شده بود، سه ماه پیش، در یک جلسه اقتصادی و سرمایه گذاری، جایی که لیک کمی شراب نوشیده بود و کمی گوشت جوجه سرخ کرده خورده بود و بدون آن که دسر صرف کند پشت فرمان اتومبیلش نشسته بود و به خانه رفته بود و قبل از ساعت ?? خوابیده بود. عکس جالبی بود، لیک را بسیار جذاب نشان می داد. موهای قرمز روشن، بدون یک تار خاکستری، چشمان سیاه، چانه مربع و دندان های کاملا سالم و سفید. ?? ساله بود، در این سن با شکوه به نظر می رسید. روزی ?? دقیقه ورزش می کرد، پشت ماشین پاروزنی می نشست و پارو می زد، میزان چربی خونش را در حد ??? ثابت نگه داشته بود. مأموران سی.آی.ا عادت بدی در او نیافته بودند. از معاشرت با زنان لذت می برد، بخصوص وقتی که لازم بود با یکی از آنها در جایی ظاهر شود. به طور منظم به بتسدا می رفت، و با بیوهای ?? ساله که از شوهر مرحومش ثروت زیادی به ارث برده بود، معاشرت داشت. شوهر این زن، گویا ثروت بی حساب خود را از راه زد و بند و معاملات پنهانی به دست آورده بود. هرچه بود مربوط به گذشته ها بود، و دیگر هیچکس در این مورد کنجکاوی نمی کرد.
والدین لیک هر دو مرده بودند. تنها فرزندش در سانتافه معلم مدرسه بود. زنش در ???? بعد از ?? سال زندگی مشترک از سرطان تخمدان مرده بود. یکسال بعد سگ مو دراز و گوش آویخته سیزده ساله اش نیز درگذشت. و آرون لیک نماینده کنگره از ایالت آریزونا این بار واقعا تنها شد. کاتولیک بود که البته این مسئله چندان اهمیت نداشت، ولی یکشنبه ها را جدی میگرفت و حتما در کلیسا حضور می یافت و در دعای صبح یکشنبه شرکت می کرد. تدی دکمه ای را فشار داد، عکس ناپدید شد.
الیک در خارج از بلت. وی چندان شناخته شده نبود، بیشتر به این خاطر که خود و شخصیتش را مخفی نگه می داشت. اگر هم ارتباطی با اداره مرکزی و رؤسای درجه اول داشت که داشت. کسی نمی دانست، کاملا مخفی بود. یکبار به عنوان کاندیدای بالقوه فرمانداری آریزونا به او توجه کردند، اما نمی توانست