نام کتاب: برادران
می کنند. من خودم را از این کارها دور نگه می دارم.» بیچ فورا پرسید: «از میان این شرکت هایی که می گویی خودت کدام یکی را ترجیح می دهی؟» ویتس گفت: «والیونو. اما این یک راه دراز است، و من هم عجله ای ندارم. ببینید، این پرونده ساختگی است، از طرف چند تا آدم احمق که می خواهند زود پولدار شوند، دنبال پول مفتند.» اشاره ای به روی کرد که در صندلی خود فرو رفته بود. حرف های ویتس کاملا منطقی و قابل قبول به نظر می رسید. پرونده ای که رو به جریان انداخته بود بر اساس شایعات، تصورات و شهادت پیکاسو که دروغگوی بدنامی بود شکل گرفته بود. اسپایسر خطاب به ویتس گفت: «برای این ادعای خود شاهدی هم داری؟» ویتس گفت، «نیازی به شاهد نیست، همه چیز روشن است.» به سوی صندلی خود برگشت و نشست. قضات هر یک تکه کاغذی برداشتند و چیزی روی آن نوشتند. در آن دادگاه کار مشورت به سرعت انجام می گرفت، قضاوت و صدور رأی فوری بود. باربر و بیچ کاغذهای خود را به اسپایسر دادند. اسپایسر گفت: «بر اساس رأی صادره، یک به دو، مدرکی برای محکومیت متهم وجود ندارد. پرونده مختومه اعلام می شود. پرونده بعدی کدام است؟» هر سه با این رأی موافق بودند، ولی عمدأ دو به یک اعلام کردند؛ و این به قضات اجازه می داد اگر با اعتراض روبرو شوند جای حرکت داشته باشند. برادران در ترامبل احترام داشتند. تصمیم هایشان سریع بود و سعی داشتند تا آنجا که ممکن باشد آرای منصفانه ای صادر کنند. در مقابل مدارک و شهادت های مشکوک و متزلزل نهایت دقت را اعمال می کردند. اسپایسر سالها به پرونده های کوچک رسیدگی کرده بود، به علاوه ?? سال در فروشگاه خانوادگی با انواع و اقسام آدم ها سر و کار داشت، دروغگو را از ?? قدمی تشخیص می داد. بیچ و باربر هم زندگی خود را در دادگاه گذرانده بودند و حالا دیگر حوصله بحث های خسته کننده و دور و دراز را نداشتند. تاکتیک همیشگی ایشان بود.

صفحه 14 از 424