هم ساده نبود. اسپایسر ادامه داد، «بعد چی شد؟»
به این ویتس که آنجا نشسته گفتم: ما حاضریم، می خواهیم راه بیفتیم. پرسیدم آیا می تواند سهام را برای ما خریداری کند؟ آن روز سه شنبه بود. سهام در روز جمعه عرضه می شد. ویتس گفت: مشکلی نیست. گفت کسی را در گلدمن ساکس، یا یک چنین جایی، دارد که می تواند هوای ما را داشته باشد.» ویتس از آن سوی اتاق داد زد: «دروغ است، دروغ می گوید.»
به هر حال، روز چهارشنبه ویتس را در حیاط شرقی دیدم. راجع به سهام سئوال کردم. گفت مشکلی نیست. کار تمام است.»
«دروغ است.» |
من شاهد دارم.» | قاضی اسپایسر پرسید: «کیست این شاهد؟» . «پیکاسو»
پیکاسو پشت سر روک نشسته بود، همراه با ? نفر دیگر، که همه عضو انجمن سرمایه گذاری بودند. پیکاسو از روی نفرت سر و دستش را تکان داد.
اسپایسر پرسید، «راست می گوید؟»
پیکاسو جواب داد: «بله، بله، درست است، راست می گوید، خودم شاهد بودم، آنجا بودم، روک در مورد سهام پرسید. ویتس گفت مشکلی نیست، ترتیبش را خواهد داد.»
پیکاسو در پرونده های زیادی شهادت داده بود. در خیلی از موارد، بیشتر از دیگران، به خاطر دروغ هایی که گفته بود، مچش را گرفته بودند. اسپایسر خطاب به روک گفت: «ادامه بده.»
خب دیگه، روز پنج شنبه نتوانستم ویتس را پیدا کنم، خودش را از من مخفی می کرد.»
دروغ است، من خودم را از هیچ کس مخفی نمیکنم.»
روز جمعه سهام عرضه شد؛ هر سهم ?? دلار. این قیمتی بود که می توانستیم بپردازیم. به شرطی که آن آقای وال استریت همانطور که ویتس قول داده بود، کمک می کرد. همانروز قیمت بالا رفت، به ?? دلار رسیده، ظهر