نام کتاب: باخت پنهان
بالطبع، نمی دانستم چه طور شده است که شب پیش، حالا به ادعای خودش، در بازی نرد من را از پدرم برده است.
این قدر سر خوردم که در زیر پای این دو مرد بر روی زانوهایم افتادم، و هنگامی که از جایم بلند شدم مدیر از زیر ابروهای پرپشتش بهم چشم غره می رفت. صدایش را شنیدم که میگفت: «فکر می کنم شما این را می خواستید - باکستر سه. تو باکستر سه هستی؟»
گفتم: «بله، آقا»
آن مرد، که هرگز برای من اسم ثابت دیگری جز «کاپیتان» نداشت، پرسید: «سه یعنی چه؟»
«ما سه تا دانش آموز با نام باکستر داریم و این کوچکترینشان است. اما این سه تا هیچ نسبتی با هم ندارند.»
کاپیتان گفت: «این کار مرا کمی مشکل می کند. کدامشان باکستری است که من می خواهم. اسم کوچکش هم عجیب است. ویکتور، ویکتور باکستر - اسم کوچکش به اسم فامیلش نمی آید.»
«ما اینجا از اسامی کوچک خیلی کم استفاده می کنیم.» و با تندی از من پرسید: «اسمت ویکتور باکستر است؟»
«بله، آقا.» پیش از جواب دادن اندکی درنگ کردم، چون از قبول اسمی که بیهوده سعی کرده بودم از رفقا پنهانش کنم اکراه داشتم. به دلیلی نامعلوم، می دانستم که ویکتور هم، مثل وینسنت یا مارمادوک، از اسمهایی است که طرفدار ندارد.
«خوب پس، آقا، فکر میکنم که این باکستری است که شما می خواهید. صورتت را باید بشوری، پسر.»
قوانین اخلاقی خشک مدرسه اجازه نمی داد به مدیر بگویم که تا وقتی که دشمنهایم به صورتم مرکب نپاشیده بودند، صورتم تمیز بوده. دیدم

صفحه 2 از 196