«آجر؟»
«می خواهی بگذاری شان آنجا بمانند؟ »
«چرا که نه؟ هروقت لازم شد می توانم چندتا آجر برای خودم پیدا کنم. چمدان هم کهنه است. یک چمدان کهنه با چندتا برچسب که رویش خورده باشد اعتماد مردم را جلب می کند. بخصوص اگر برچسبها خارجی باشند. چمدان اگر نو باشد بهش می آید که دزدی باشد.»
هنوز گیج بودم. هرچه بود، تا این اندازه از زندگی سرم می شد که بدانم او، حتی اگر بلیت برگشت خودش را از قبل داشته باشد، باید برای بلیت من پول بدهد. تمام پول من بابت جین - تونیک های او در سوییس کاتیج رفته بود. پول ناهار هم هنوز پرداخت نشده بود. البته ناهار که چه عرض کنم، بگو ضیافت، چون به یاد نداشتم که در عمرم ناهاری مثل آن خورده باشم. کمی مانده بود به ایستگاه برسیم که از او پرسیدم: «اما پول ناهارمان را ندادی، درست می گویم؟»
«امان از دست تو! پسر جان، صورت حساب را امضا کردم. می خواستی دیگر چه کار کنم؟»
«اسمتان واقعاً ویکتور است؟ »
«اوه، اسمم هر زمان یک چیز است. این که آدم از تولد تا مرگ فقط یک اسم داشته باشد، زیاد لطفی ندارد، دارد؟ مثلا باکستر. به نظر من اسم قشنگی نیست. الان دیگر خیلی سال است که این اسم را داری، خیلی نیست؟»
«دوازده سال.»
«خیلی است. توی قطار اسم بهتری برایت پیدا می کنیم. گذشته از این، از ویکتور هم خوشم نمی آید.»
«شما چی، شما را به چه اسمی صدا کنم؟»
«می خواهی بگذاری شان آنجا بمانند؟ »
«چرا که نه؟ هروقت لازم شد می توانم چندتا آجر برای خودم پیدا کنم. چمدان هم کهنه است. یک چمدان کهنه با چندتا برچسب که رویش خورده باشد اعتماد مردم را جلب می کند. بخصوص اگر برچسبها خارجی باشند. چمدان اگر نو باشد بهش می آید که دزدی باشد.»
هنوز گیج بودم. هرچه بود، تا این اندازه از زندگی سرم می شد که بدانم او، حتی اگر بلیت برگشت خودش را از قبل داشته باشد، باید برای بلیت من پول بدهد. تمام پول من بابت جین - تونیک های او در سوییس کاتیج رفته بود. پول ناهار هم هنوز پرداخت نشده بود. البته ناهار که چه عرض کنم، بگو ضیافت، چون به یاد نداشتم که در عمرم ناهاری مثل آن خورده باشم. کمی مانده بود به ایستگاه برسیم که از او پرسیدم: «اما پول ناهارمان را ندادی، درست می گویم؟»
«امان از دست تو! پسر جان، صورت حساب را امضا کردم. می خواستی دیگر چه کار کنم؟»
«اسمتان واقعاً ویکتور است؟ »
«اوه، اسمم هر زمان یک چیز است. این که آدم از تولد تا مرگ فقط یک اسم داشته باشد، زیاد لطفی ندارد، دارد؟ مثلا باکستر. به نظر من اسم قشنگی نیست. الان دیگر خیلی سال است که این اسم را داری، خیلی نیست؟»
«دوازده سال.»
«خیلی است. توی قطار اسم بهتری برایت پیدا می کنیم. گذشته از این، از ویکتور هم خوشم نمی آید.»
«شما چی، شما را به چه اسمی صدا کنم؟»