نام کتاب: انتقام شوهر
هر وقت بیاد میاورم که در آن روز خشم و غضب نزدیک بود مرا از پای در آورد و از حالت طبیعی خارج نماید، برخو دمی‌لرزم و وحشت مرا فرا میگیرد!...
در آن هنگام قلبم از جای فروریخت، دلم بحال خویش سوخت و از خویش پرسیدم :
- آیا همسرم اینقدر پست شده که حاضر است در برابر چشم کودکانش با مرد بیگانه ای خلوت کند؟!
با خود میگفتم : چه باید کرد ؟ میخواستم داخل سالون شده ببینم چه میکنند ؟ اما نتوانستم، زیرا خدا میداند اگر وارد میشدم و آنچه را نباید بینم میدیدم، چه میکردم !!
فکر کردم بی حرکت مانده از خانه خارج شوم و آنان را بحال خود گذارم، متعجب و حیران به پرستار کودکان نگریستم، مثل اینکه متوجه شد به چه اضطرابی دچار گردیده‌ام، بالاخره تصمیم گرفتم بسالن پذیرائی داخل شدم .
در سالن را با سرعت هرچه تمام باز کردم، دیدم حریفم نشسته و انگشتان بلند و سفیدش با کلیدهای پیانو بازی می‌کند.

صفحه 96 از 136