نام کتاب: انتقام شوهر
گویا تقدیر چنین میخواست که من این شخص را بزنم معرفی کنم بالاخره صحبت از موسیقی به میان آمد. او به همسرم پیشنهاد کرد که با هم موسیقی بنوازنند . زنم پیانو و او ویلون بزند .
همسرم در آنروز مانند چند ماه اخیر خیلی شیک و مرتب بود آری او در این اواخر به آرایش و زینت و لباس خود زیاد اهمیت میداد !
من در آنروز حس کردم که همسرم از هر وقت زیبا تر و دلربا تر شده است . روشن بود که این مرد طفیلی و سر خر از نگاه اول توجه زنم را جلب نموده است!... از اینکه او پیشنهاد کرده بود که با همسرم موسیقی بنوازد، زنم زیاد مسرور شده بود و اثر این خوشحالی در چهره و حرکاتش دیده میشد.
هر وقت چشمان زنم بچشم من می افتاد، پی می برد که چگونه جس غیرت و رشک و تردید در من ایجاد شده رنگ چهره اش تغییر میکرد و شروع ببازی رلیکه از کوچکی فرا گرفته بود مینمود و آن رل فقط دوروئی و نیرنگ بود...
این مرد متظاهر بموضوع صحبت خیلی اهمیت میداد ولی در عین حال گاهگاه از آن نگاههائی که مردان شهوت ران ولگرد بزنان زیبا میکنند بزن من مینمود !
همسرم چنین وانمود میکرد که اهمیتی بان مرد نمیدهد و هر وقت میدید اثری از غیرت و مردانگی در سیمایم آشکار شده نگران میشد .
من دریافتم که برای اولین بار وقتی نگاه زنم باین مرد افتاد، چه برق سروری در چشمانش درخشیدن گرفت. با خود گفتم : شاید حس غیرت و مردانگی مرا بچنین فکری واداشته

صفحه 91 از 136