نام کتاب: انتقام شوهر
من با خشم تمام گفتم :
- دروغ نگو ...
او با صدای بلند پاسخ داد:
- این اولین باری نیست که میخواهی مرا کتک بز نی !
بچه ها دویده دور او را گرفتند، وی کودکان را نوازش نموده آرام کرد. من باو گفتم:
- ظاهر سازی و دوروئی بس است.
- چرا تمام کارهایم در نظر تو ظاهر سازی و دوروئی و نیرنگی است ، ایمان دارم که میتوانی مرا بکشی و پس از آن بگوئی که من...
- ای زن مکار و دروغگو کاش تو میمردی!
بعدها تعجب کردم که چگونه این کلمات بی ادبانه را بر زبان آوردم ...
هنگامی که به اتاق خود رفتم تا برای فرو نشاندن خشم و اندوه خویش بسیگار کشیدن مشغول شوم، متوجه شدم که همسرم جنب و جوشی دارد و به پیشخدمتها امر و نهی میکند و خیال دارد از خانه بیرون برود. من با دیدن این وضع بانک بر آوردم:
- کجا می‌روی؟
ولی او پاسخی نداد، پیش خود گفتم :
- به جهنم هر کجا که می‌خواهد برود!..
من به اتاق کار خود رفتم ، خواستم چیزی بخوانم ولی نتوانستم... در سرم هزاران فکر برای گرفتن انتقام یا اندیشه سازش با زنم خطور کرد!... همچنین در نظرم گذشت که از دست

صفحه 85 از 136