نام کتاب: انتقام شوهر
مسابقه جایزه میدادند، صحبت بمیان آمد و در مورد سگی که گمان میکردم جایزه آن نمایشگاه را برده است صحبت کردم. زنم گفت:
- خیر .. این سگی که تو میگوئی جایزه را نبرده، بلکه در مسابقه چهارم شده است.
من باو پاسخ دادم که آن سک دوم شده و جایزه دوم را هم برده است.
از این گفتگو و مجادله اختلاف جدیدی بین ما ایجاد کرد زیرا در خلال آن الفاظ خشن و زننده نسبت بهم رد و بدل کردیم !
گذشته از نمایشگاه سگان چیزهای دیگری را پیش کشیدیم مقصود هر یک از ما این بود که مجالی پیدا کرده دیگری را تحقیر و اذیت کنیم .
دقیقه ای چند نگذشت که گفتگو و مجادله ما به یک دعوای شدید مبدل گردید . زنم بر شدت دعوا و مناعزه میافزود ، زیرا اصرار عجیبی داشت که معنی کلمات مرا بد تعبیر کند.. و در حالیکه عصبانی بود، اختلافات سابق را بمیان کشید و بر زخمهائیکه هنوز التیام نیافته بود، نمک پاشید بطوریکه من طاقت نیاورده چون رعد بانگ بر او زدم:
ساکت باش... من نمیخواهم صدای ترا بشنوم.
او مرا ترک گفته به اتاق کودکان شتافت ... من دنبال وی رفته خود را به او رسانیده خواستم مجبورش کنم که به سخنان من گوش دهد و عقیده مرا درست بداند، اما همینکه بازوی او را گرفتم، فریاد کشیده رو باطفال کرد و در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر شده بود گفت:
- نگاه کنید چگونه پدرتان مرا کتک میزند!

صفحه 84 از 136