فرض کنید که زن نتوانست آن مرد را دوست بدارد... شما میدانید در دنیا قوه ای نیست که او را وارد کند که خویشتن را در آغوش مردی که دوست نمیدارد بیفکند.
در اینجا وکیل دادگستری رو به تاجر سالخورده کرد و گفت:
- فرض کنید زن به شوهر خود که او را دوست نمیدارد خیانت کند... در این حال چه خواهد شد!
تاجر سالخورده پاسخ داد:
- نباید باین فرض اعتنائی کنیم ... زیرا وظیفه مرد اینست که تمام پیش بینی های لازم را نموده نگذارد که همسرش به وی خیانت کند.
- ولی احتیاط و پیش بینی مانع از تقدیر نمیشود...!
- فرض کنیم که خیانت با وجود این احتیاط رخ دهد چنانچه اغلب هم رخ میدهد.
تاجر در جواب گفت:
- آنچه میدانیم این جرائم در محیطی که ما در آن زندگی میکنیم رخ نمیدهد...!
در اینجا سکوت برقرار گردید.
مثل اینکه جوان میخواست در صحبت از دیگران عقب نیفتد، از این رو از جای برخاسته به ما نزدیک شد و در حالیکه تبسمی بر لب داشت، گفت:
- من داستان ننگ آوری را که در شهر ما واقع شده برای شما تعریف خواهم کرد. در آنجا زن سالخورده ای زندگی میکرد که به جلفی و سبک سری معروف بود، شوهرش نتوانست جلو او را بگیرد و مطیع اوامر خود سازد، از این رو زن هر چه دلش میخواست میکرد، بدون اینکه کوچکترین اعتنائی به شوهر خود داشته باشد.
در اینجا وکیل دادگستری رو به تاجر سالخورده کرد و گفت:
- فرض کنید زن به شوهر خود که او را دوست نمیدارد خیانت کند... در این حال چه خواهد شد!
تاجر سالخورده پاسخ داد:
- نباید باین فرض اعتنائی کنیم ... زیرا وظیفه مرد اینست که تمام پیش بینی های لازم را نموده نگذارد که همسرش به وی خیانت کند.
- ولی احتیاط و پیش بینی مانع از تقدیر نمیشود...!
- فرض کنیم که خیانت با وجود این احتیاط رخ دهد چنانچه اغلب هم رخ میدهد.
تاجر در جواب گفت:
- آنچه میدانیم این جرائم در محیطی که ما در آن زندگی میکنیم رخ نمیدهد...!
در اینجا سکوت برقرار گردید.
مثل اینکه جوان میخواست در صحبت از دیگران عقب نیفتد، از این رو از جای برخاسته به ما نزدیک شد و در حالیکه تبسمی بر لب داشت، گفت:
- من داستان ننگ آوری را که در شهر ما واقع شده برای شما تعریف خواهم کرد. در آنجا زن سالخورده ای زندگی میکرد که به جلفی و سبک سری معروف بود، شوهرش نتوانست جلو او را بگیرد و مطیع اوامر خود سازد، از این رو زن هر چه دلش میخواست میکرد، بدون اینکه کوچکترین اعتنائی به شوهر خود داشته باشد.