حکمفرما میگردید و اگر با هم صحبت میکردیم چیزهائی میگفتیم که بنظر من اگر گفته نمیشد بمراتب بهتر بود.
در اینجا نمونه ای از حرفهای خود را برایتان بیان میکنم:
«ساعت چند است؟»
«آیا وقت خواب رسیده است؟»
«امروز چه میخوریم؟»
«امروز کجا مبرویم ؟»
«مهمترین اخبار روزنامه چیست ؟»
«آیا دنبال طبیت فرستادی؟»
«ماری مریض است»
اگر هر یک از ما میخواست از دائره این سئوالات خارج شده پرسشهای زیادتری بکند دوباره بین ما گفتگو و کشمکش در میگرفت.
و من حس میکردم که گلوبولهای کینه و نفرت همسرم در عروقم جریان دارد.
میدیدم که زنم در فنجان خود چای میریزد و قاشق را در فنجان حرکت میآورد و آنگاه فنجان را به لبان خویش نزدیک کرده به آرامی جرعه ای مینوشد... این امر بر خشم و غضب من می افزود و مثل این بود که زنم کار ناشایسته ای را مرتکب شده است... خیال می کردم هر حرکتی از او صادر میشود جرمی قابل کیفر است!
من در آن روزها متوجه نشدم که حس کینه از حیث مدت و میزان بطور متساوی در بین ما ایجاد میشود... مثلا پس از زمانی که نسبت بهم احساس محبتی زیاد مینمودیم مدتی بهمان اندازه نیز نسبت به یکدیگر احساس کینه میکردیم!
در اینجا نمونه ای از حرفهای خود را برایتان بیان میکنم:
«ساعت چند است؟»
«آیا وقت خواب رسیده است؟»
«امروز چه میخوریم؟»
«امروز کجا مبرویم ؟»
«مهمترین اخبار روزنامه چیست ؟»
«آیا دنبال طبیت فرستادی؟»
«ماری مریض است»
اگر هر یک از ما میخواست از دائره این سئوالات خارج شده پرسشهای زیادتری بکند دوباره بین ما گفتگو و کشمکش در میگرفت.
و من حس میکردم که گلوبولهای کینه و نفرت همسرم در عروقم جریان دارد.
میدیدم که زنم در فنجان خود چای میریزد و قاشق را در فنجان حرکت میآورد و آنگاه فنجان را به لبان خویش نزدیک کرده به آرامی جرعه ای مینوشد... این امر بر خشم و غضب من می افزود و مثل این بود که زنم کار ناشایسته ای را مرتکب شده است... خیال می کردم هر حرکتی از او صادر میشود جرمی قابل کیفر است!
من در آن روزها متوجه نشدم که حس کینه از حیث مدت و میزان بطور متساوی در بین ما ایجاد میشود... مثلا پس از زمانی که نسبت بهم احساس محبتی زیاد مینمودیم مدتی بهمان اندازه نیز نسبت به یکدیگر احساس کینه میکردیم!