نام کتاب: انتقام شوهر
بی خبر است . ممکن بود تحولات روحی و عصبی او حقیقت علائق و احساسات بین مارا بروی آشکار کرده باشد ، ولی نتوانست احساسات خود را تشریح نماید . من دوباره سؤال خود را تکرار کردم و اصرار نمودم که پاسخ بشنوم ، وی سرانجام زیر لب کلماتی بر زبان آورد که من حس کنم این حزن و اندوه در اثر دوری از مادرش میباشد !
اما من حس کردم که این علت حقیقی نیست ... او عقده هائی در دل داشت که نمیتوانست یا نخواست آنرا آشکار سازد.
او را نوازش کردم ، ولی در باره مادرش چیزی به زبان نیاوردم، چون دریافت که من عذری که آنرا علت اندوه خود دانسته بود باور نکردم ، از اینرو خشمناک شد و گفت که او یقین حاصل کرده که وی را ابدا دوست نمیدارم .
من او را سرزنش کردم که چرا اینقدر عجول و بی حوصله است و با اینکه سه چهار روز بیشتر از ازدواجمان نگذشته مرا متهم مینماید که او را دوست نمیدارم .
- ولی این سرزنش و ملامت اور خشمناکتر نموده نسبتهای ناروائی داده مرا بخشونت و خود پسندی متهم کرد .
خیره و با نظر دقت بر او نگریستم ، دیدم که علائم بغض و کینه نسبت بمن در چهره‌اش آشکار شده است.
من هنوز همان وحشت آن روز را حس میکنم . از خود معنی آنچه را که می‌دیدم می‌پرسیدم ... و تعجب می‌کردم که چگونه آن عشق باین عشقی که قلبها را بهم می‌پیوندد منتهی میشود !.. پروردگارا ... آیا این امر ممکن است ؟! بدون شک این زن آن دختری نیست که او را دوست میداشتم ...!

صفحه 50 از 136