نام کتاب: انتقام شوهر
من دنبال دختر نجیب و پاکدامنی که شایسته همسری من باشد گشتم و حاضر نشدم با دلفریبان مسکو که دوشیزگانی زیبا بودند ازدواج کنم ، زیرا آنها رفتار شایسته ای نداشتند و حرفهای ناشایسته ای درباره اشان زده میشد.
و سرانجام کوشش و جستجوی من به نتیجه رسید و دختری که بنظرم شایسته همسری بود پیدا شد.
او یکی از دو فرزند ملاک و ثروتمندی در (پنزا) بود که روزگار بازی بازی کرده و شیرازه زندگی مادیش را داشت ازهم میگسیخت!
شبی با این دختر در قایقی نشسته آبها را در می‌نوردیدیم... قایق در زیر اشعه ماه خیز آبهارا میشکافت و پیش میرفت. من متوجه چشمان شفاف آبی و سیمای آرام و اندام دلربای او شده شیفته گیسوان بلند و طلائیو سینه برجسته اش گردیدم، در حالیکه باد از موهای او که چون مفتول‌های طلائی بر دوشش ریخته بود موج می انداخت، نظر میکردم. این فکر برایم پیش آمد که آنکه را می‌جستم یافته ام. در آنشب تصور کردم که او زیبای زیبایان و دختران ایده آل من است، وی نیز دل به عواطف و احساسات من سپرد. اما هیچ بخاطرم خطور نمیکرد که اندیشه ام شهوانی است و تعجب من از هوش و دانائی وی ناشی از آنست که شیفته دلربائی او گردیده مایلم اندام موزونش را در بر گرفته از آن خودسازم...!
ولی اشتباه محض آنست که ما همیشه تصور میکنیم معنای زیبائی کمال است. زنان زیبا گاهگاه از روی نادانی و سفاهت سخن میگویند اما ما چنین می پنداریم که سخنانشان چون گوهر گرانبهاست و باید آنان‌ را در شمار بزرگان در آوریم...؟
زنان دلفریب و زیبا اغلب گفتارشان پوچ و بی معنی، و بعضی اوقات حرکات و رفتارشان زشت و زننده است، ولی ماگفته ها و حرکات آنها را خوشحالانه و طرزی دیگر تلقی میکنیم.

صفحه 29 از 136