مکان جای تو نیست.
در اینجا پاکدامنان و بی گناهان حضور دارند، زود از اینجا خارج شو و به آن مکان که مخصوص تو و امثال تواست روی آور.
آری آنچه باید انجام شود اینست ، ولی افسوس که ما اینکار را نمیکنیم، بلکه بعکس اگر یکی از این جوانان هرزه و ناپاک و جلف وارد اجتماع ما بشود و با خواهر یا دخترمان بر قصد و محکم کمر او را بگیرد و سینه اش را بسینه او بچسباند، خندیده و خوشحال میشویم، چون او پولدار یا صاحب نفوذ است...!
آه چقدر این رفتار که آبروی آدمی را بر باد میدهد. شرم آور است!
آیا روزی که مردم دیگر اجازه ندهند چنین ننک و عارهائی در جامعه ما رخ دهد فرا میرسد؟!
خداوندا، چه وقت پرده این نیرنگها و دوروئیها که شالوده زندگی اجتماعی ما را از هم می پاشد ، دریده خواهد شد!!
با گفتن این کلمات سیگاری آتش زد و سپس یک فنجان چای نوشید و سخنان خود را چنین ادامه داد:
من تا سن سی سالگی اینگونه زندگی میکردم و هیچوقت فکر زناشوئی در مخیله ام راه نیافته بود.
اما پس از مدتی از زندگی آشفته و گناه آلود خود خسته شده تصمیم گرفتم بقیه عمر را با آرامش بگذرانم و با دختر نجیب و مهربانی ازدواج نمایم... برای رسیدن به هدف و یافتن شریک آینده خویش جستجو پرداختم.
در اینجا پاکدامنان و بی گناهان حضور دارند، زود از اینجا خارج شو و به آن مکان که مخصوص تو و امثال تواست روی آور.
آری آنچه باید انجام شود اینست ، ولی افسوس که ما اینکار را نمیکنیم، بلکه بعکس اگر یکی از این جوانان هرزه و ناپاک و جلف وارد اجتماع ما بشود و با خواهر یا دخترمان بر قصد و محکم کمر او را بگیرد و سینه اش را بسینه او بچسباند، خندیده و خوشحال میشویم، چون او پولدار یا صاحب نفوذ است...!
آه چقدر این رفتار که آبروی آدمی را بر باد میدهد. شرم آور است!
آیا روزی که مردم دیگر اجازه ندهند چنین ننک و عارهائی در جامعه ما رخ دهد فرا میرسد؟!
خداوندا، چه وقت پرده این نیرنگها و دوروئیها که شالوده زندگی اجتماعی ما را از هم می پاشد ، دریده خواهد شد!!
با گفتن این کلمات سیگاری آتش زد و سپس یک فنجان چای نوشید و سخنان خود را چنین ادامه داد:
من تا سن سی سالگی اینگونه زندگی میکردم و هیچوقت فکر زناشوئی در مخیله ام راه نیافته بود.
اما پس از مدتی از زندگی آشفته و گناه آلود خود خسته شده تصمیم گرفتم بقیه عمر را با آرامش بگذرانم و با دختر نجیب و مهربانی ازدواج نمایم... برای رسیدن به هدف و یافتن شریک آینده خویش جستجو پرداختم.