نام کتاب: انتقام شوهر
چراغ داخل کوپه را روشن کردند. او یکی به سیگار زد و دود آنرا حلقه وار به هوا فرستاد و سپس بحالت اول برگشت و گفت:
- آری ... من درد کشیده و رنجهای زیادی دیده ام ولی بر همه آن رنجها که موجب سیه روزیم بوده اند درود میفرستم، زیرا همین دردها مرا راهنمایی کردند که درمان را بیابم و ریشه بدیها و پلیدیها را پیدا کنم !
اکنون برای شما شرح میدهم که روزگار سیاه من چگونه شروع شده است.
هنوز بیش از شانزده بهار از عمرم نگذشته بود که نخستین گام را بطرف گناه برداشتم.
در آن هنگام من در یکی از دبیرستانها دانش آموز بودم و برادر بزرگترم تازه بدانشگاه وارد شده بود.
من تا آنموقع با زنی آشنا نشده بودم اما این امر دلیل آن نبود که از بقیه جوانان بیچاره ای که در محیط اجتماعی ما زندگی میکنند پاکدامن تر هستم... دوستان من پیش از آنکه بتوانند غرائز مرا تحریک کنند فکر زن بدون آنکه زن مشخص یا معینی باشد، حواس مرا مغشوش و مضطرب میکرد ...! بطوریکه هر وقت تنها میماندم اندیشه زن فکرهای پلیدی در من ایجاد میکرد.

صفحه 22 از 136