- درباره اشخاصی که از عشق سخن میگفتند.
بعد از من پرسید:
- آیا خواب بچشمان شما راه نیافته است؟
- خیر
- پس میتوانم پیرامون امری که مرا برانگیخت تا...
پس از لحظه ای درنگ افزود: آنها آنرا عشق مینامند... عشق !! اگر اندوهناک نمیشوید، اگر از اظهارات من رنج نمیبرید دریچه های پنهانی زندگیم را برای شما باز میکنم.
- خیر، من آماده شنیدن بیانات شما هستم و از سکوت بیش از هر چیز رنج می برم.
مثل اینکه خواست چیزی بگوید ولی دندان بروی لب گذاشت شاید هم آنچه را میخواست بیان کند فراموش کرده بود.
در این هنگام مأمور بلیط به کوپه ما وارد شد.
او منتظر رفتن وی بود. وقتی او خارج شد، نگاهش را به من دوخت و گفت:
- اگر حوصله اتان سر نمیرود از غمهائی که بر دلم نشسته است برایتان صحبت خواهم نمود.
من در حالیکه سرپا گوش شده بودم تأکید کردم که بشنیدن سرگذشت او میلی فراوان دارم.
پوزد نیشیوف دستی بر پیشانی کشید و سرگذشت خود را آغاز نمود:
- آری من... پیش از ازدواج مانند بسیاری از افراد جامعه راحت زندگی میکردم و در دانشگاه مسکو تحصیلات عالی خود را به پایان می رسانیدم. قبل از آنکه پا به دایره ازدواج بگذارم، مانند بعضی از جوانان حداکثر استفاده را از آزادی خود نمودم
بعد از من پرسید:
- آیا خواب بچشمان شما راه نیافته است؟
- خیر
- پس میتوانم پیرامون امری که مرا برانگیخت تا...
پس از لحظه ای درنگ افزود: آنها آنرا عشق مینامند... عشق !! اگر اندوهناک نمیشوید، اگر از اظهارات من رنج نمیبرید دریچه های پنهانی زندگیم را برای شما باز میکنم.
- خیر، من آماده شنیدن بیانات شما هستم و از سکوت بیش از هر چیز رنج می برم.
مثل اینکه خواست چیزی بگوید ولی دندان بروی لب گذاشت شاید هم آنچه را میخواست بیان کند فراموش کرده بود.
در این هنگام مأمور بلیط به کوپه ما وارد شد.
او منتظر رفتن وی بود. وقتی او خارج شد، نگاهش را به من دوخت و گفت:
- اگر حوصله اتان سر نمیرود از غمهائی که بر دلم نشسته است برایتان صحبت خواهم نمود.
من در حالیکه سرپا گوش شده بودم تأکید کردم که بشنیدن سرگذشت او میلی فراوان دارم.
پوزد نیشیوف دستی بر پیشانی کشید و سرگذشت خود را آغاز نمود:
- آری من... پیش از ازدواج مانند بسیاری از افراد جامعه راحت زندگی میکردم و در دانشگاه مسکو تحصیلات عالی خود را به پایان می رسانیدم. قبل از آنکه پا به دایره ازدواج بگذارم، مانند بعضی از جوانان حداکثر استفاده را از آزادی خود نمودم