نام کتاب: انتقام شوهر
لحظه ای سکوت برقرار گردید، در خلال آن من احساس اضطراب و نگرانی کردم، سرانجام وکیل دادگستری سکوت را شکسته چنین گفت:
- در زندگی زناشوئی طبعا بعضی از حوادث ناگوار اتفاق می افتد.
مرد کوتاه قامت گفت: حدس میزنم شما مرا شناخته باشید. وکیل دادگستری پاسخ داد:
خیر متأسفانه افتخار شناسائی شما نصیبم نشده است.
- بسیار خوب اکنون خود را معرفی میکنم.
من پوزد نیشیوف ملاک یا بهتر بگویم مردی که حادثه ای ناگوار شالوده زندگیش را از هم پاشید، هستم...
سپس با کمی درنگ گفت:
- آری من زن خود را بقتل رسانیدم!
در حالیکه در اعماق چشمانش دریائی از غم موج میزد نگاهی بسرا پای مسافران افکند و گفت:
- من نمیخواستم شما را با سخنان و وجود خود ناراحت و نگران نمایم.
آنگاه از جای برخاست که برود.
وکیل دادگستری فریاد بر آورد: خیر، وجود شما به هیچ وجه ما را نگران نمیسازد!
پوزد نیشیوف توجهی به کلام او نکرده مارا ترک گفت و بجای خود رفت.
در این هنگام وکیل دادگستری نزدیک زن آمد و با هم آهسته مشغول صحبت شدند.

صفحه 17 از 136