نام کتاب: انتقام شوهر
وی بیزارم!... آیا به نجابت و پاکدامنی او ایمان دارم، یا اینکه باید وی را زنی نادرست، ریاکار و نانجیب بدانم؟...
تصورات و تفکرات ممتد من باینجا کشید که برای رهائی از این رنجها میان دو خط را آهن دراز بکشم و بگذارم ترن با سنگینی هایش از رویم بگذرد و مرا آسوده نماید. پیش خود گفتم:
و من نباید بزندگانی خویش پایان بخشم و همسرم را راحت گذارم...این از عدل و انصاف بدور است که من رنج و عذاب ببرم و او بعیش و نوش مشغول باشد !.. لااقل او باید بداند که من چقدر رنج کشیده ام.
هر وقت ترن در ایستگاهی میایستاد، من بلا درنگ برای سرگرمی و استنشاق هوای آزاد پیاده میشدم.
در یکی از ایستگاهها مسافرینی را دیدم که مشغول آشامیدن مشروبات هستند، منهم به پیروی از آنها یک لیوان ودکا نوشیدم و در آنجا با یک کلیمی آشنا شده صحبت کردم. برای رهایی از تنهایی با خود اندیشیدم از کوپه درجه اول صرف نظر کرده برای دیدن همسفر کلیمی خود بکوپه درجه سوم بروم !.. من با اینکه از کثافت کوپه درجه سوم و بوهای زننده آن بیزار بودم، تصمیم خود را عملی کرده بنزد او رفتم و بروی نیمکتی کنار کلیمی نشستم. او داستانهای تفریحی و لطیفه های شیرین برایم تعریف کرد، ولی من چیزی از آن نفهمیدم ، زیرا در افکار دور و درازی فرو رفته بودم.
یهودی مزبور متوجه این امر شده از من خواست که بسخنانش گوش دهم، ولی من از این مجالست خسته شده بکوپه

صفحه 114 از 136