نام کتاب: انتقام شوهر
در این لحظه بازرسی بکو په داخل شد تا بلیتها را کنترل نماید، پوزد نیشیوف ساکت شد همینکه بازرس بلیتها را دید و رفت تازه سپیده دم میخواست بدمد. پوزد نیشیوف با صدای خشن و لرزان خود که حاکی از شدت تأثر و انفعال او بود ، بسخن آمد و گفت:
- لازم بود که من پس از پائین آمدن از قطار سوار کالسکه شده سی میل راه بپیمایم تا با دستگاه راه آهن برسم، در آنجا سوار ترن شده و مدت هشت ساعت در راه باشم تا اینکه بمسکو برسم.
وقتی کالسکه حرکت کرد، چنان بنظرم رسید که بار سنگینی از دوشم برداشته شده است.
در هر حال بایستگاه راه آهن رسیده سوار قطار شدم ساعت چهار بعد از ظهر ترن حرکت کرد و نیمه شب بمسکو رسید از آنجا سوار کالسکه شده یکساعت بعد از نیمه شب بخانه رسیدم.
هنگامیکه سوار ترن بودم، احساس نگرانی نموده علت این اضطراب را از نزدیک شدن بمقصد میدانستم، بمحض آنکه پا در کالسکه گذاشتم ، اوهام و خیالات بمن هجوم آورد و سبب آنرا خیانت همسر خود و آنچه در غیابم روی داده بود پنداشتم. خشم و غضب و ناامیدی در دلم سایه افکند و کوشش کردم از این اوهام و خیالات رهائی یابم ، در حالیکه ممکن بود این اوهام و تصورات حقیقت داشته باشد.
میپنداشتم در آنجا قوه نا مرئی و مرموزی وجود دارد

صفحه 111 از 136