این چه تشویش خاطر و نگرانی بیجاست که من دارم ؟ !
آنچه که همسرم نوشته یک امر طبیعی و عادیست... مگر او می توانسته جز این چیز دیگری بنویسد؟!
در رختخواب خود دراز کشیدم تا درباره کارهائی که باید فردا صبح انجام دهم بیندیشم ، در حال تفکر بخواب رفتم، ولی چیزی نگذشت که سراسیمه از خواب پریدم، درست حال یک آدم برق زده را داشتم. بیاد زن خود و رابطه و علاقه او نسبت بخود و تروکانتشکی افتادم ، قلبم از شدت تأثر میزد . کوشیدم که با پیروی از عقل و منطق خویشتن را آرام نموده براه آورم، از اینرو خود را سرزنش کردم که: و چرا بیهوده نسبت بزنم ظن بد میبرم. برای چه همسر خود را تا این درجه نانجیب و پست میپندارم؟! چه خطائی از او سر زده که مستحق اینهمه سوی ظن و شک و تردید قرار گرفته است؟!
تروکا تشکی موسیقیدان جیره خوار و حقیری بیش نیست، در حالیکه زن من خانم محترم و کد بانوی بزرگی است و بین این دو تفاوت بسیار میباشد ، از اینرو احتمال هرگونه ارتباطی میان آنها دور از تناسب بوده طبیعی نخواهد بود. با این وجود بدگمانی در جانم پنجه افکنده بود و کلماتی مخالف این تصورات به زبان میاوردم:
و از کجا که سوء ظن من بی مورد بوده و رابطه نامشروعی میان آندو وجود نداشته باشد ؟... آن فضائل اخلاقی که مرد عزبی مانند تروکانتشکی را مبرا سازد و مرا مطمئن کند کجاست؟ بعلاوه بین این دو نفر رابطه دیگری وجود دارد و آن موسیقی است !.. آن هنری که غرائز و شهوات انسانی را بر می انگیزد.
آنچه که همسرم نوشته یک امر طبیعی و عادیست... مگر او می توانسته جز این چیز دیگری بنویسد؟!
در رختخواب خود دراز کشیدم تا درباره کارهائی که باید فردا صبح انجام دهم بیندیشم ، در حال تفکر بخواب رفتم، ولی چیزی نگذشت که سراسیمه از خواب پریدم، درست حال یک آدم برق زده را داشتم. بیاد زن خود و رابطه و علاقه او نسبت بخود و تروکانتشکی افتادم ، قلبم از شدت تأثر میزد . کوشیدم که با پیروی از عقل و منطق خویشتن را آرام نموده براه آورم، از اینرو خود را سرزنش کردم که: و چرا بیهوده نسبت بزنم ظن بد میبرم. برای چه همسر خود را تا این درجه نانجیب و پست میپندارم؟! چه خطائی از او سر زده که مستحق اینهمه سوی ظن و شک و تردید قرار گرفته است؟!
تروکا تشکی موسیقیدان جیره خوار و حقیری بیش نیست، در حالیکه زن من خانم محترم و کد بانوی بزرگی است و بین این دو تفاوت بسیار میباشد ، از اینرو احتمال هرگونه ارتباطی میان آنها دور از تناسب بوده طبیعی نخواهد بود. با این وجود بدگمانی در جانم پنجه افکنده بود و کلماتی مخالف این تصورات به زبان میاوردم:
و از کجا که سوء ظن من بی مورد بوده و رابطه نامشروعی میان آندو وجود نداشته باشد ؟... آن فضائل اخلاقی که مرد عزبی مانند تروکانتشکی را مبرا سازد و مرا مطمئن کند کجاست؟ بعلاوه بین این دو نفر رابطه دیگری وجود دارد و آن موسیقی است !.. آن هنری که غرائز و شهوات انسانی را بر می انگیزد.