نام کتاب: انتقام شوهر
دو روز بعد به کوهستانها مسافرت کردم، خیالم آسوده بود... اصولا گذشته از کار‌هائی که در دهات داشتم، زندگی دور از شهر را خیلی دوست میداشتم. در آن هنگام نامه ای از زنم رسید که در آن درباره کودکان و چیزهائی که خریده بود گفتگو کرده نوشته بود که تروکانتشکی نو تهای موعود را آورده و از من خواست با هم موسیقی بنوازیم، ولی من نپذیرفتم. و من هر چه فکر کردم نتوانستم بخاطر بیاورم که تروکانتشکی چنین قولی داده باشد.
جمله آخر نامه مرا نگران ساخت، ولی بقدری کار داشتم که نتوانستم در آن اندیشه کنم... غروب که باتاقم بازگشتم، نامه را برای بار دوم و سوم و چهارم خواندم و پنداشتم که آن نامه معماها و رموزی در بردارد، آنچه مسلم میباشد آنست که تروکانتشکی غیبت مرا مغتنم شمرده و باز نزد همسرم رفته است...حالم دگر گون گردید و بر من گران آمد که بد گمانی و غم و غصه مرا از پای در آورد، برای آنکه با دلیل خویشتن را قانع ساخته باشم، با خود گفتم:

صفحه 108 از 136