احساسی در من ایجاد میشود !؟
آری... در آنشب موسیقی احساساتی ناشناخته در من ایجاد نمود و سروشی از اعماق وجودم فریاد زد:
-آنگونه که قبلا زندگی میکردی اندیشه نما !..
در اثر موسیقی زنم و رفیقش و مردم بشکل دیگری در آمدند، مثل این بود که برای اولین بار آنها را می بینیم !!
اگرچه آندو آهنگهای دیگری هم نواختند، اما هیچکدام مانند آهنگ (کریترز) در من اثر نکرد .هرگز زنم را مثل آنشب آنقدر دلربا و خوشحال ندیده بودم، اما بدرستی سبب آنرا پیدا نکردم، جز آنکه او هم همان احساسات مرا داشت.
شب نشینی آنشب بخوبی برگذار شد و بخوشی خاتمه یافت.
تروکانتشکی میدانست که من دو روز بعد پایتخت را ترک گفته به روستاها سفر خواهم نمود، از اینرو وقتی میخواست خداحافظی کرده و برود، بمن گفت:
- امیدوارم پس از مراجعتم بمسکو بازهم بدرک یک چنین شب نشینی نائل گردد... من از کلام او دانستم که خیال ندارد در غیاب من بخانه ام بیاید، از این فکر مسرور و خوشحال شدم، تروکانتشکی با زنم نیز خداحافظی کرد و رفت.
آری... در آنشب موسیقی احساساتی ناشناخته در من ایجاد نمود و سروشی از اعماق وجودم فریاد زد:
-آنگونه که قبلا زندگی میکردی اندیشه نما !..
در اثر موسیقی زنم و رفیقش و مردم بشکل دیگری در آمدند، مثل این بود که برای اولین بار آنها را می بینیم !!
اگرچه آندو آهنگهای دیگری هم نواختند، اما هیچکدام مانند آهنگ (کریترز) در من اثر نکرد .هرگز زنم را مثل آنشب آنقدر دلربا و خوشحال ندیده بودم، اما بدرستی سبب آنرا پیدا نکردم، جز آنکه او هم همان احساسات مرا داشت.
شب نشینی آنشب بخوبی برگذار شد و بخوشی خاتمه یافت.
تروکانتشکی میدانست که من دو روز بعد پایتخت را ترک گفته به روستاها سفر خواهم نمود، از اینرو وقتی میخواست خداحافظی کرده و برود، بمن گفت:
- امیدوارم پس از مراجعتم بمسکو بازهم بدرک یک چنین شب نشینی نائل گردد... من از کلام او دانستم که خیال ندارد در غیاب من بخانه ام بیاید، از این فکر مسرور و خوشحال شدم، تروکانتشکی با زنم نیز خداحافظی کرد و رفت.