- گم شوو گرنه تو را خواهم کشت !
آنگاه با قوت تمام بازوی او را گرفتم و وقتی این کلمات تهدید آمیز را میگفتم، سعی میکردم خود را خشن و خشمناک جلوهگر سازم بدون شک در آن لحظه چهرهام ترسناک بود، بطوریکه زنم وحشت کرده در جای خود خشکش زد!
تنها کاری که او توانست بکند این بود که با لحن گرفته ای آهسته گفت :
- تو را ... تورا چه میشود ؟!
من با صدای رعد آسائی گفتم :
-از من دور شو ... تو مرا بدیوانگی میکشی... زود بر وگرنه هر چه دیدی از چشم خودت دیدی .
هنگامیکه خشم و غضب خود را آشکار ساختم، احساس یک نشئه و لذت عجیبی نمودم و خواستم عملی که حاکی از دیوانگی و طغیان باشد انجام دهم، از اینرو میل شدیدی پیدا کردم که زن خود را کتک زده یا او را بقتل برسانم، اما فورا متوجه خبط خود شده از روی میز کتابی برداشته فریاد بر آوردم:
-دور شو... زود از این مکان بیرون برو.
آنگاه کتاب را در حالیکه سعی داشتم باو نخورد بطرف وی پرتاب کردم.
در این موقع وی مرا ترک گفت و رفت اما مجددا بازگشته دم در ایستاد .
من از جای در رفته آنچه بدستم میرسید از کتابها و دوات گرفته تا شمعدان بر زمین کوبیده داد و فریاد میکردم که :
-از من دور شو... برو و گرنه ترا خواهم کشت !.. او سراسیمه دوید و از آنجا دور شد.
آنگاه با قوت تمام بازوی او را گرفتم و وقتی این کلمات تهدید آمیز را میگفتم، سعی میکردم خود را خشن و خشمناک جلوهگر سازم بدون شک در آن لحظه چهرهام ترسناک بود، بطوریکه زنم وحشت کرده در جای خود خشکش زد!
تنها کاری که او توانست بکند این بود که با لحن گرفته ای آهسته گفت :
- تو را ... تورا چه میشود ؟!
من با صدای رعد آسائی گفتم :
-از من دور شو ... تو مرا بدیوانگی میکشی... زود بر وگرنه هر چه دیدی از چشم خودت دیدی .
هنگامیکه خشم و غضب خود را آشکار ساختم، احساس یک نشئه و لذت عجیبی نمودم و خواستم عملی که حاکی از دیوانگی و طغیان باشد انجام دهم، از اینرو میل شدیدی پیدا کردم که زن خود را کتک زده یا او را بقتل برسانم، اما فورا متوجه خبط خود شده از روی میز کتابی برداشته فریاد بر آوردم:
-دور شو... زود از این مکان بیرون برو.
آنگاه کتاب را در حالیکه سعی داشتم باو نخورد بطرف وی پرتاب کردم.
در این موقع وی مرا ترک گفت و رفت اما مجددا بازگشته دم در ایستاد .
من از جای در رفته آنچه بدستم میرسید از کتابها و دوات گرفته تا شمعدان بر زمین کوبیده داد و فریاد میکردم که :
-از من دور شو... برو و گرنه ترا خواهم کشت !.. او سراسیمه دوید و از آنجا دور شد.