نام کتاب: انتقام شوهر
از خود پرسیدم :
- آیا این حقیقتا اوست که میاید ؟!
صدای پا نزدیک شد باز گفتم:
اگر او باشد حدس من صحیح خواهد بود.
صدای پا همچنان نزدیک میشد و من نسبت باو احساس کینه ای شدید مینمودم ، با خود گفتم :
- شاید مقصودش اینست که بسالن پذیرائی برود، ولی من .... ناگهان در اطاق باز شده همسرم با قامت بلند و اندامی دلربا داخل شد، در حالیکه در چهره زیبا و چشمان گیرایش آثار شرمندگی و تردید خوانده میشد. من مقصود او را از آن ملاقات دانسته ... و نیز معنی نگاههایش را فهمیدم .
او میخواست من گذشته را فراموش کنم... و او را ببخشم.. ولی وی این میل و رغبت را پنهان میداشت، اما من معنی آنرا فهمیدم و دریافتم.
مدتی خیره باو نگاه کردم و پس از آن سیگاری روشن نموده و مشغول کشیدن شدم.
او گفت :
- از اینکه من یکشنبه شب آینده پیانو خواهم نواخت، تو را نگران می بینم.
- خیر... نگرانی ندارم.
- آیا گمان میکنی من نمیدانم چه شعله‌ئی در سینه توزبانه میکشد .
- برهوشت آفرین میفرستم... ولی باید بدانی که من ابدا احساس نگرانی نمیکنم... اما تو روش زنان هرزه و جلف را پیش گرفته ای....
- اگر با اداء این کلمات زشت و زننده قصد اهانت و

صفحه 101 از 136