دلیل نامشخصی تعدادی از بردگان در عرشه آن جان باخته بودند. برای پنهان کردن ماجرا جنازه ها را بدون لنگر درون آب پرتاب کردند. مد دریا آن ها را به ساحل راند و صبح یکی از روزها جنازه ها به طرز شگفت انگیزی باد کرده و سرخابی رنگ در ساحل دریا پیدا شدند. چون احتمال شیوع طاعون افریقایی می رفت، کشتی آن سوی خلیج کوچک لنگر انداخته بود. سرانجام هم ثابت شد که اصل موضوع مسمومیت از گوشت گندیده بوده است.
زمانی که سگ راهی بازار شد باقی مانده محموله انسانی با وضعی فلاکت بار و در حالی که بیمار بودند به قیمت نازلی حراج شدند. تنها یکی از آن ها که با ارزش تر از دیگران بود و صاحبان کالای انسانی می کوشیدند با فروش او زیان خود را جبران کنند، یک اسیر حبشی بود. دختری با قد کوتاه، دماغ باریک، جمجمه کشیده و دندان های سالم که به جای روغن های متداول، ملاس چغندر بر تن مالیده بود. پاکیزه و بسیار زیبا بود. رفتار موقرانه او به هنگام ورود به گلادیاتور های رومی می مانست، نمی شد به شوره سر متهم کرد و یا در ملاء عام از بیماری و سن بالای او سخن گفت. آن چنان زیبا بود که شهردار بدون چون و چرا مبلغی معادل طلای هم وزن او به صاحبش پرداخت کرد.
در خیابان هر روز سگ های ولگرد، گربه ها را دنبال می کردند و یا با کرکس ها بر سر لاشه مرغی می جنگیدند، آن هم درست زمانی که فضا از جمعیت موج می زد و ناوگان جنگی در مسیر خود به سمت بازار در ایستگاه *پورتوبلو* توقف می کرد. آن روز چهار پنج نفر و از جمله سییروا ماریا مورد حمله سگ ها قرار گرفتند، دخترک جراحت مختصری برداشت. خدمتکار آرام و بی دغدغه جای زخم را وارسی کرد و لکه خونی را که بر خراشیدگی پایش ظاهر شده بود، شست. اکنون هیچ کس
زمانی که سگ راهی بازار شد باقی مانده محموله انسانی با وضعی فلاکت بار و در حالی که بیمار بودند به قیمت نازلی حراج شدند. تنها یکی از آن ها که با ارزش تر از دیگران بود و صاحبان کالای انسانی می کوشیدند با فروش او زیان خود را جبران کنند، یک اسیر حبشی بود. دختری با قد کوتاه، دماغ باریک، جمجمه کشیده و دندان های سالم که به جای روغن های متداول، ملاس چغندر بر تن مالیده بود. پاکیزه و بسیار زیبا بود. رفتار موقرانه او به هنگام ورود به گلادیاتور های رومی می مانست، نمی شد به شوره سر متهم کرد و یا در ملاء عام از بیماری و سن بالای او سخن گفت. آن چنان زیبا بود که شهردار بدون چون و چرا مبلغی معادل طلای هم وزن او به صاحبش پرداخت کرد.
در خیابان هر روز سگ های ولگرد، گربه ها را دنبال می کردند و یا با کرکس ها بر سر لاشه مرغی می جنگیدند، آن هم درست زمانی که فضا از جمعیت موج می زد و ناوگان جنگی در مسیر خود به سمت بازار در ایستگاه *پورتوبلو* توقف می کرد. آن روز چهار پنج نفر و از جمله سییروا ماریا مورد حمله سگ ها قرار گرفتند، دخترک جراحت مختصری برداشت. خدمتکار آرام و بی دغدغه جای زخم را وارسی کرد و لکه خونی را که بر خراشیدگی پایش ظاهر شده بود، شست. اکنون هیچ کس