نام کتاب: از عشق و شیاطین دیگر
بین مردم بدنام بود، او را به عنوان زنی که پرده نوامیس دختران را می دوخت و سقط جنین می کرد، می شناختند، از جهت دیگر به خاطر کارهای نیکویی که انجام می داد و سحر سرخپوستان را برای نجات بیماران ناامید به کار می برد، اعمال بد خود را جبران می کرد.
مارکز با بی میلی به استقبالش رفت، دم در ورودی ایستاد. او زنی بسیار محتاط، بی انضباط و وراج بود و به قدری از قابلیت های خود حرف زد که مارکز پی برد چه می خواهد و سرانجام حوصله اش سر رفت و گفت:
«بی پرده بگو چه می خواهی، هرچه باداباد.»
ساگونتا گفت، هاری جان همه را تهدید می کند، تنها من کلید *هوبرتوس* مقدس، حامی شکارچیان و رهاننده مبتلایان به هاری را در دست دارم.
مارکز گفت: «من دلیل وجود این بیماری مسری را نمی بینم، تا جایی که می دانم، نه از ماه گرفتگی خبر داده اند و نه از ستاره دنباله دار، و گناه ما هم، آن قدرها بزرگ نیست که خدا بخواهد به این بلیه گرفتارمان کند.»
ساگونتا سر صحبت را باز کرد که در ماه مارس یک ماه گرفتگی کامل روی خواهد داد و از کسانی که در اولین یکشنبه ماه دسامبر دچار گاز گرفتگی شده بودند، گزارش مفصلی به مارکز داد. دو تن از آن ها ناپدید شده اند، احتمالا نزدیکانشان آن ها را برای معالجات جادویی راهی کرده اند، نفر سوم در هفته دوم از مرض هاری درگذشت. نفر چهارمی هم وجود داشت که حیوان او را گاز نگرفته بود، بلکه کف دهان سگ به او پاشیده شد و هم اکنون در بیمارستان *آمورد دیوس* مشرف به مرگ است. مأموران دولتی طی همین ماه صدها سگ ولگرد را مسموم کرده اند: تا یک هفته دیگر سگ زنده ای در خیابان ها وجود نخواهد

صفحه 14 از 176