نام کتاب: آوای وحش
آنروزها بر اثر تقاضای زیاد، قیمت سگ خیلی بالا رفته بود اما سیصد دلار برای "بوگ" رقم چندانی نبود، مخصوصا که "پرو" سگ شناس بخوبی دریافته بود که میان هزار سگ فقط یکی مانند "بوگ" است. "پرو" از جانب دولت کانادا ماموریت خرید سگ داشت، چون پولی هم که به مرد سرخ پوش می پرداخت پول دولتی بود، با وجود "بوگ" پیکهای دولتی کانادا سریعتر به مقصد می رسیدند .
"بوگ" می دید که پولی بین پرو و مرد سرخ پوش رد و بدل شد، بعد او را همراه "کورلی" که یک سگ خیلی مودب "نیوفاندلندی" بود به پرو سپردند.
این آخرین بار بود که "بوگ" مرد سرخ پوش را می دید، بعد بر عرشه کشتی "فاردل" قرار گرفته و راهی سیتل شدند.
اما "پرو" در کشتی، "بوگ" و "کورلی" را به غول سیاهی بنام " فرانسوا " سپرد. "فرانسوا " یک فرانسوی - کانادایی دو رگه بود ... "بوگ" با اینکه نه از "فرانسوا " و نه از "پرو" دل خوشی داشت، سعی میکرد احترامشان را نگاه دارد و بزودی دریافت این دو مرد عدالت و انصاف را بیشتر می شناسند. مخصوصا با خوی سگها آشنایی دارند .
در کشتی "بوگ" و "کورلی" با دو سگ دیگر نیز آشنا شدند که یکی بزرگ و سپیدبرفی بود. و رفتار دوستانه ای داشت و لحظه ای لبخند را از پوزه اش دور نمیداشت اما پیوسته حیله ای را هم در سر داشت. همین سگ یکبار غذای "بوگ" را دزدید اما پیش از آنکه بوگ بطرف او خیز بردارد. "فرانسوا" با تازیانه بسراغش آمد و دزد را بسزای عمل خود رساند و با این حرکت "بوگ" احترام زیادی را نسبت به "فرانسوا" در خود احساس کرد . سگ دیگری هم بود که کاری به کار دیگران نداشت بلکه در حالتی غمگین در گوشه ای مینشست و میخورد و میخوابید و خمیازه میکنید و به چیز دیگری علاقه نشان نمیداد.
حتی وقتی کشتی از تنگه "شارلوت" میگذشت، و تکانهای شدیدی داشت و "بوگ" و "کورلی" ترسیده بودند. این سگ با بی اعتنایی به این سو و آن سو می نگریست و بعد هم بخواب رفت. اسم این سگ "دیو" بود .
کشتی شب ها و روزهای زیادی را برای خود ادامه میداد، با اینکه روز و شب

صفحه 9 از 73