کردند، استراحت یک هفته ای آنها را حال و قوتی می بخشید و همگی آماده کار شده بودند راهی که در پیش داشتند قبلا بوسیله مسافرین کوبیده و هموار شده بود، پلیس نیز در فواصل مختلف چند پست امدادی برای تغذیه آدمها و حیوانات فراهم آورده بود .
روز اول تا "شصت میل" رفتند، روز دوم کمی از "یوکن" گذشتند و به پلی رسیدند گذشتن از این راه سخت جز به کمک و راهنمایی "فرانسوا" ممکن نبود . مخصوصا که این روزها طغیان "بوگ" به سایرین نیز سرایت کرده بود که کار را مشکل تر مینمود. کار را بجایی رسانده بودند که رو در روی "اسپیتز "هم می ایستادند. حتی یک شب "پیک" نصف ماهی او را دزدید و در حالیکه در پناه "بوگ" ایستاده بود براحتی خورد، شب دیگر "داب" و شب بعد "جو" با "اسپینز" درگیر شدند. حتی "بیلی" با عاطفه هم دیگر عاطفه اش را از یاد برده بود .
بوگ کمتر بسراغ اسپینز میرفت، اگر هم بطور تصادفی به او بر می خورد با غرشی او را تهدید میکرد و بتدریج کار بحدی بالا گرفته بود. که "اسپینز" زیرچشمی مراقب "بوگ" بود. بوگ همه را مانند "اسپیتز" تحت تاثیر قرار داد با این وجود رو صداها و پارس سگها خیلی بیشتر از گذشته شده بود جوری که "دیو" و "سلکس" هم تا حدودی تحت تأثیر قرار گرفته بودند.
در این شلوغیها، "فرانسوا" مرتب با خودش میغرید و از نهایت خشم لگد بزمین میکوبید، گاهی با تازیانه اش از "اسپینز" حمایت میکرد اما "بوگ" در قالب مدافعین حقوق دیگران درآمده بود. "فرانسوا" دریافته بود بیشتر این دردسرها ناشی از وجود "بوگ" بود، "بوگ "بخوبی میدانست که "فرانسوا" حقیقت را دریافته است در وقت کار سورتمه کشی با دقت کار میکرد و در وقت بیکاری دعوا راه میانداخت و سر و صدا میکرد .
یکشب بعد از شام "داب" خرگوش سفیدی را در دهانه "تاکینا" پیدا کرد، سر بدنبال او گذاشت، خرگوش گریخت و سگهای دیگر هم که صدای او را شنیده بودند یک صدا شدند و داد و فریاد راه انداختند، طوری که سگهایی هم که پلیس شمال غربی دراختیار داشت بصدا درآمدند. پلیس ها هم پنجاه سگ اسکیمویی
روز اول تا "شصت میل" رفتند، روز دوم کمی از "یوکن" گذشتند و به پلی رسیدند گذشتن از این راه سخت جز به کمک و راهنمایی "فرانسوا" ممکن نبود . مخصوصا که این روزها طغیان "بوگ" به سایرین نیز سرایت کرده بود که کار را مشکل تر مینمود. کار را بجایی رسانده بودند که رو در روی "اسپیتز "هم می ایستادند. حتی یک شب "پیک" نصف ماهی او را دزدید و در حالیکه در پناه "بوگ" ایستاده بود براحتی خورد، شب دیگر "داب" و شب بعد "جو" با "اسپینز" درگیر شدند. حتی "بیلی" با عاطفه هم دیگر عاطفه اش را از یاد برده بود .
بوگ کمتر بسراغ اسپینز میرفت، اگر هم بطور تصادفی به او بر می خورد با غرشی او را تهدید میکرد و بتدریج کار بحدی بالا گرفته بود. که "اسپینز" زیرچشمی مراقب "بوگ" بود. بوگ همه را مانند "اسپیتز" تحت تاثیر قرار داد با این وجود رو صداها و پارس سگها خیلی بیشتر از گذشته شده بود جوری که "دیو" و "سلکس" هم تا حدودی تحت تأثیر قرار گرفته بودند.
در این شلوغیها، "فرانسوا" مرتب با خودش میغرید و از نهایت خشم لگد بزمین میکوبید، گاهی با تازیانه اش از "اسپینز" حمایت میکرد اما "بوگ" در قالب مدافعین حقوق دیگران درآمده بود. "فرانسوا" دریافته بود بیشتر این دردسرها ناشی از وجود "بوگ" بود، "بوگ "بخوبی میدانست که "فرانسوا" حقیقت را دریافته است در وقت کار سورتمه کشی با دقت کار میکرد و در وقت بیکاری دعوا راه میانداخت و سر و صدا میکرد .
یکشب بعد از شام "داب" خرگوش سفیدی را در دهانه "تاکینا" پیدا کرد، سر بدنبال او گذاشت، خرگوش گریخت و سگهای دیگر هم که صدای او را شنیده بودند یک صدا شدند و داد و فریاد راه انداختند، طوری که سگهایی هم که پلیس شمال غربی دراختیار داشت بصدا درآمدند. پلیس ها هم پنجاه سگ اسکیمویی