آرام بود که وقتی "فرانسوا "غذایشان را میداد، بسختی از لانه اش بیرون آمد اما همین بیرون آمدن باعث شد که جایش را اشغال کنند و اشغال کننده کسی جز "اسپیتز" نبود این حرکت "اسپیتز" برای "بوگ" ناراحت کننده بود و حوصله اش را سر میبرد در این حال چنان با خشم بر سر "اسپینز" تاخت که او را نیز به حیرت انداخت. پیش از این "اسپیتز" او را سگی تنومند ولی خجول میدانست ولی این بار بر او شوریده بود . ناگزیر بهم آویختند و لانه بر سر هر دوشان خراب شد. "فرانسوا" که سراسیمه میان دعوا آمده بود در همان نظر اول علت را دانست و "بوگ" را تشویق کرد که حساب "اسپیتز" را برسد و کارش را تمام کند.
"اسپیتز" که خطر را دریافته بود ، محتاطانه خود را عقب کشید و آماده جنگ شد و هر دو خشمگین در پی فرصت مناسب برای حمله بودند اما هماندم حادثه ای اتفاق افتاد که کار جنگ را برای مدتی به عقب انداخت .
در یک لحظه تاریکی و سکوت شب را صدای ضربات چماق و زوزه سگها پر کرد . همه در محاصره سگهای گرسنه قطبی قرارگرفته بودند ، بیشتر از هشتاد سگ بودند، همه گرسنه و قحطی زده به آنجا هجوم آوردند و "فرانسوا " و "پرو" با چماق به آنها حمله بردند ، سگهای قطبی که بوی غذا دیوانه شان کرده بود به هر طرف هجوم بردند و حتی زیر ضربات چماق به جستجو و چپاول خوراکی ها پرداختند. سگهای سورتمه کش که بهت زده براین منظره شوم خیره مانده بودند و نمی دانستند چه کنند یکبار از لانه های خود بیرون آمدند اما در همان نخستین قدم مورد تهاجم سگهای گرسنه قرار گرفتند و پا پس کشیدند، اما سه سگ گرسنه "اسکیمو" بجان "بوگ" افتادند و سر شانه او را زخمی کردند ، "بیلی"، "دیو" و "سلکس" نیز زخمی شده بودند. با این حال با دلاوری بی سابقه ای در کنار هم قرار گرفته بودند و با دشمنان می جنگیدند . جو با دندانهای تیزش بکار افتاده بود و یکبار دست سگ اسکیمویی را بدندان گرفت با یک حرکت آنرا شکست "پیک" نیز بسرعت گلوی سگ را بدندان گرفت . طعم و گرمای خون در دهان سگها آنها را وحشیتر کرده بود . در اوج حمله و ستیز با سگهای مهاجم، "بوگ" یکباره گلوی خود را میان دندانهای سگی یافت ، این سگ "اسپیتز" بود که ناجوانمردانه به او حمله برده بود .
"اسپیتز" که خطر را دریافته بود ، محتاطانه خود را عقب کشید و آماده جنگ شد و هر دو خشمگین در پی فرصت مناسب برای حمله بودند اما هماندم حادثه ای اتفاق افتاد که کار جنگ را برای مدتی به عقب انداخت .
در یک لحظه تاریکی و سکوت شب را صدای ضربات چماق و زوزه سگها پر کرد . همه در محاصره سگهای گرسنه قطبی قرارگرفته بودند ، بیشتر از هشتاد سگ بودند، همه گرسنه و قحطی زده به آنجا هجوم آوردند و "فرانسوا " و "پرو" با چماق به آنها حمله بردند ، سگهای قطبی که بوی غذا دیوانه شان کرده بود به هر طرف هجوم بردند و حتی زیر ضربات چماق به جستجو و چپاول خوراکی ها پرداختند. سگهای سورتمه کش که بهت زده براین منظره شوم خیره مانده بودند و نمی دانستند چه کنند یکبار از لانه های خود بیرون آمدند اما در همان نخستین قدم مورد تهاجم سگهای گرسنه قرار گرفتند و پا پس کشیدند، اما سه سگ گرسنه "اسکیمو" بجان "بوگ" افتادند و سر شانه او را زخمی کردند ، "بیلی"، "دیو" و "سلکس" نیز زخمی شده بودند. با این حال با دلاوری بی سابقه ای در کنار هم قرار گرفته بودند و با دشمنان می جنگیدند . جو با دندانهای تیزش بکار افتاده بود و یکبار دست سگ اسکیمویی را بدندان گرفت با یک حرکت آنرا شکست "پیک" نیز بسرعت گلوی سگ را بدندان گرفت . طعم و گرمای خون در دهان سگها آنها را وحشیتر کرده بود . در اوج حمله و ستیز با سگهای مهاجم، "بوگ" یکباره گلوی خود را میان دندانهای سگی یافت ، این سگ "اسپیتز" بود که ناجوانمردانه به او حمله برده بود .