نام کتاب: آوای وحش
فصل سوم

تسلط بر حیوانات

"بوگ" در اصل سرشتی بسیار قوی داشت و در این شرایط سخت زندگانی این سرشت تجلی بیشتری می یافت. اما این تجلی درونی بود ، و آنچه در ظاهر محسوس بود تسلطی بود که "بوگ" بر اثر آموختن مکرها و حیله گری ها، بر خود یافته بود. او حالا پیش از آنکه به آسایش و آرامش خود توجهی کند، خود را به زندگی تازه اش عادت میداد در همین حال آموخته بود کاری به جنگ نداشته باشد و هرگز خود را گرفتار عصبانیت ها و رفتار عجولانه که به زیانش تمام میشد نسازد. حتی نفرتی را که نسبت به "اسپیتز" در خود داشت کنترل میکرد، هرچند "اسپیتز" که او را رقیب خطرناکی برای خود می شناخت دم بدم خشم خود را با نشان دادن دندانهای تیزش بر او نشان میداد و کار این بی پروایی را به جایی می کشید که سرانجام زد و خوردی درگیر شود و به مرگ یکی از آن در بیانجامد. و این پیکار از همان آغاز سفر هم ممکن بود شروع شود . بهرحال در پایان روز در کنار دریاچه "پرتر" در میان هجوم باد و توفان و برف شدید با زحمت زیاد چادر زدند. باد آنقدر تند میوزید که چون تیغه تند و تیز بر تنتان می کشید ، پشت سرشان نیز دیوار بلندی برپا شده بود، "پرو" و " فرانسوا" برای گریز از سرما ناگزیر آتشی برپا کردند اما یخ دریاچه باعث شد که خاموش شود بالاجبار شام را در تاریکی خوردند بعدهم بسترشان را روی سینه دریاچه پهن کردند.
"بوگ" زیر سنگی پناه گرفت، لانه اش از پناهگاه دیگران گرمتر بود و آنقدر

صفحه 20 از 73